یه تیکه زمین
افسوس ...
بهشت از دست آدم رفت از اون روزی که گندم خورد
ببین چی میشه اون کس که یه جو از حق مردم خورد
کسایی که تو این دنیا حساب ما رو پیچیدن
یه روزی هر کسی باشن حساباشونو پس می دن
عبادت از سر وحشت واسه عاشق عبادت نیست
پرستش راه تسکینه پرستیدن تجارت نیست
سر آزادگی مردن ته دلدادگی میشه
یه وقتایی تمام دین همین آزادگی میشه
کنار سفره ی خالی یه دنیا آرزو چیدن
بفهمن آدمی یک عمر بهت گندم نشون می دن
نذار بازی کنن بازم برامون با همین نقشه
خدا هرگز کسایی رو که حق خوردن نمی بخشه
کسایی که به هر راهی دارن روزیتو می گیرن
گمونم یادشون رفته همه یک روز می میرن
جهان بدجور کوچیکه همه درگیر این دردیم
همه یک روز می فهمن چه جوری زندگی کردیم
محمد اصفهانی
نظرات شما عزیزان:
که شام تیره ،از دل شب یلدا
جشن مهر و روشنایی به ما هدیه میدهد
« یلدایــتان مبارک »
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(27).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(27).gif)
![](/weblog/file/img/m.jpg)
با باران بيايي
گرهِ خورده باران وُ عشق
عزيز لحظه ها
مي وزد باد ، ابري نيست
مي كشم آه ، اشكي نيست
روز در پي روز
آسمان آبي ست هنوز
چشمانم لابه لاي ستاره
پي جوي ابري ست
شبان هنگام
كبوترانِ مغموم آسمان خيال
هي اين آسمان گرفته را دور مي زنندو
خبر مي آورند، ابري نيست
دلم .اين سجده نشين نور
دعاي باران مي خواند وُ
پرسان سر بر مي گرداند
كي باران خواهد باريد ؟
رويايي ديدم به خواب
زير باران شاد
مي دويدم در كوچه خيس
درپي تو
من ، تو ، باران
نارونِ خيس
باران باريد بود به شب
رفته بودي زود!
كوچه خيس ،نارون خيس
چشمانم خيس
![](/weblog/file/img/m.jpg)
تا سیاهیِ نَبودَنَت را در آسِمانَم بِبینی!!